کتاب Superman: Dawnbreaker درمورد نوجوانی «کلارک کنت» (Clark Kent)، قبل از اینکه تبدیل به ابرقهرمان معروف، سوپرمن بشود، است. او از دوران کودکی سریعتر، قویتر و بهتر از تمامی هم سن و سالان و افراد پیرامون خود بود. ولی «مارتا و جاناتان کنت» (Martha and Jonathan Kent)، پدر و مادر زمینیاش، او را به گونهای تربیت نکردند که بخواهد فخرفروشی کند و توجهها را به سمت خود جلب کند. علاوه بر این، هنوز به صورت کامل با قدرتهای خارقالعادهاش آشنایی ندارد و هیچگونه ایدهای از پیشزمینه خودش در سیاره «کریپتون» (Krypton) در ذهنش نیست. برای مثال او بعد از اینکه در مسابقه فوتبال مدرسه در هنگام دفاع، دنده یکی از رقیبانش را میشکند، فوتبال را کنار میگذارد، چون متوجه میشود که قدرتش باعث میشود که مسابقات به صورت جوانمردانه دنبال نشود و همچنین برای دیگران خطرساز شود.
همه چیز عادی پیش میرود تا اینکه روزی «کلارک» با استفاده از قدرت شنیدن خارقالعادهاش، صدای گریه کردن دختری را دنبال میکند. او متوجه میشود دختری که گریه میکرد، «گلوریا آلوارز» (Gloria Alvarez) نام دارد و «کلارک» را از راز تاریکی در «اسمالویل» که شامل مفقود شدن کارگران مهاجر میشود آگاه میسازد. به نظر میرسد «کلارک» تنها کسی نیست که راز بزرگی در این شهر دارد. او همراه دوست خبرنگار خود «لانا لنگ» (Lana Lang) میشود تا پرده از اسرار این اتفاقات بردارد که او را به مزرعه قدیمی پدر و مادرش میکشانند. قبل از اینکه متوجه شود که چه شده است، «کلارک» در حال تلاش برای نجات دادن شهرش، «اسمالویل» است و همچنین در این مسیر، پرده از بعضی اسرار اصلیت مرموز خودش نیز برمیدارد.